يادداشت پايگاه خبري تحليلي پيرغار؛
درباره تحولات کنوني منطقه و آنچه که بخصوص در مصر در حال اتفاق افتادن است گفتنيهاي زيادي وجود دارد و از منظرهاي مختلف اين رويدادها و رخدادها را ميتوان به تحليل و واکاوي نشست.
اما برونداد آنچه که در روزها و هفتههاي اخير در ميدان التحرير قاهره اتفاق افتاد و همچنين اعتراضاتي که در ميدان تقسيم اسلامبول بروز و ظهور يافت اين قابليت را دارد که فراتر از نگاه جزيي و تحليلهاي خرد و موردي محل کنکاش قرار بگيرد.
در اين ميان، اهميت اين موضوع وقتي بيشتر ميشود که در تمامي ماههاي گذشته يک سازماندهي و تدارک گسترده و توطئهاي بزرگ از سوي جبهه غربي- عربي- عبري صورت گرفت تا دولت سوريه به عنوان حلقهاي از جبهه مقاومت در منطقه سقوط کند ولي برخلاف اراده قدرتهاي استکباري، بشار اسد و دمشق مقاومت کردند و ايستادند و در جنگ ارادهها بازنده اين فتنه بزرگ و کارزار پرآشوب نشدند.
اين در حالي بود که محمد مرسي در اشتباهي استراتژيک به تعبير پايگاه خبري ميدلايستآنلاين در دام اردوغان افتاد و نرمش و خودباختگي در برابر آمريکا نه تنها کاخ سفيد را قانع نکرد بلکه مرسي در اين ميان رضايت مردم مصر با خواستههاي انقلابي را از دست داد.
اين يادداشت تلاش ميکند نوع مواجهه سوريه از يکسو و مواجهه مصر و ترکيه در برابر جبهه غربي- عبري که برگرفته از دو مدل متفاوت در منطقه است را به ارزيابي بنشيند.
نکته گفتني اينکه از ابتداي تحولات منطقه خاورميانه و شمال آفريقا در بستر بيداري اسلامي (دسامبر 2010) همواره بحث مدل حکومتها با توجه به قيامها و انقلابهاي ملتهاي منطقه قابل اعتناست و مورد توجه ويژه تحليلگران و رسانهها قرار دارد.
از همان ابتدا که طارق طيب محمد بن بوعزيزي جوان دستفروش تونسي در 17 دسامبر 2010 مقابل ساختمان فرمانداري شهر سيدي بوزيد خود را به آتش کشيد و اعتراضات مردمي شعله گرفت و خيزشهاي بيداري دومينووار به مصر، يمن، بحرين و... سرايت پيدا کرد سؤال کليدي و راهبردي در تحليل حرکت بيداري اسلامي اين بود که ملتهاي منطقه چه مدلي را برميگزينند و از چه روش و منشي در برپايي حکومت الگو ميگيرند.
اين سؤال در واقع چالش اصلي ميان قدرتهاي غربي و خيزش و خروش ملتهاي منطقه را نمايان و عيان ساخت. چالشي که هنريکسينجر وزير خارجه سابق آمريکا و تحليلگر مسائل استراتژيک به روشني آن را ترجمه کرد و در بحبوحه تحولات منطقه خاورميانه در بستر بيداري اسلامي به صراحت گفت؛ «مردم خاورميانه خواستار دموکراسي به شيوه غربي نيستند.» و اضافه کرد؛ «عامل انقلابها در خاورميانه درد و رنج و تنفري است که سالها در دل مردم منطقه انباشته شده است.»
درباره موضوع ياد شده در بالا و طرح بحثي که مورد اشاره قرار گرفت چند نکته قابل تأمل است؛
1- تحولات منطقه و موج مواج بيداري اسلامي که از اواخر سال 2010 اوج گرفت در شرايطي است که پروژه آمريکاييها، پروژه «قرن جديد آمريکايي» -Project for the New American Century- بود که مخفف آن به «PNAC» موسوم گشت.
در ذيل اين پروژه، راهبرد آمريکاييها در منطقه، جلوگيري از الگوهاي حکومتي است که قابليت چالش با هژموني آمريکا را دارد.
بنابراين آنچه که در تحولات منطقه خاورميانه و شمال آفريقا، آمريکاييها را عصباني ميکرد سردادن شعارهايي بود که بيانگر اتخاذ يک الگوي مستقل بيرون از هژموني و سيطره آمريکا است. از همين روي؛ شعار «لاشرقيه، لاغربيه؛ اسلاميه اسلاميه» از جمله شعارهايي بود که خواسته آحاد مردم منطقه را در تنفر از سياستهاي آمريکايي و صهيونيستي نشان ميداد و از سوي ديگر بر عملياتي شدن «شريعت اسلامي» در شکلگيري حکومت و تدوين قانون اساسي جديد تأکيد و تمرکز داشت.
جالب اينجاست که بيبيسي فارسي در گزارشي از ميدان التحرير مصر خاطرنشان ميکند شعار «لاشرقيه لاغربيه اسلاميه اسلاميه» يادآور شعار نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي در دوران انقلاب اسلامي ايران است. اما به موازات آن امپراتور رسانهاي غرب کوشيد الگويي غير از الگوي جمهوري اسلامي را در تحولات منطقه حاکم نمايد.
2- اکنون سوال اين است که چطور ميشود الگوي جمهوري اسلامي که با خواست و فطرت ملتهاي مسلمان و آزاديخواه همخواني دارد را به حاشيه برد؟ پاسخ به اين سوال، راهبرد آمريکاييها در منطقه است که نميخواهند الگو و مدلي از حکومت با قابليت چالش با سياستهاي آمريکايي در منطقه شکل بگيرد و الهامبخش باشد.
بنابراين آنچه که قابل دقت و توجه ويژه است اينکه آمريکاييها به دنبال مهار الگوي جمهوري اسلامي در منطقه بودهاند و اين اولويت همواره در سه دهه گذشته روي ميز کاخ سفيد بوده است. براي همين است که جروزالمپست در اوجگرفتن تحولات منطقه در بستر بيداري اسلامي به نقل از دان مريدور معاون نتانياهو مينويسد؛ «بررسي تحولات منطقه نشان ميدهد گسترش نفوذ ايران ]بخوانيد الهامبخشي الگوي جمهوري اسلامي[ اين قابليت را داراست که در برابر هژموني آمريکا قرار بگيرد که قرار گرفته است.»
3- سوال بعدي اين است که مهار جمهوري اسلامي با چه روشي در منطقه از سوي آمريکاييها دنبال شده است؟
پاسخ پيچيده نيست و اتفاقاتي که طي تمامي سالهاي گذشته پس از وقوع انقلاب اسلامي در منطقه صورت گرفته دخالتها و تکاپوي مستقيم آمريکا و قدرتهاي غربي را نشان ميدهد.
مشکل و چالش اصلي آمريکاييها، «اسلام» است. اسلامي که در صحنه اجتماع و سياست، راهبردها و سياستهاي آمريکايي را به چالش ميکشد و سناريوهاي واشنگتن را نقش بر آب ميکند.
بنابراين براي مهار جمهوري اسلامي که ترجمان اسلام ناب محمدي(ص) در سطح حاکميتي است، آمريکاييها ترويج «اسلام سکولار» از يکسو و تقويت «اسلام سلفي» و گرايش به مذاهب انحرافي و دستساز از سوي ديگر را در دستور کار داشتهاند.
نقطه اشتراک «اسلام سکولار» و «اسلام سلفي»، خط سازش با آمريکا و قدرتهاي غربي است که يک خروجي روشن دارد و آن اينکه چالش با سياستهاي آمريکايي در چنبره نرمش و خودباختگي هضم ميشود و از ميان ميرود.
4- و بالاخره بايد گفت از ابتداي تحولات منطقه در بستر بيداري اسلامي، بارها و به کرات رسانههاي صهيونيستي و مقامات کودککش اين رژيم به اين مسئله عجزآلود اذعان کردند که خطر پيشروي ما، الگوي جمهوري اسلامي است.
حتي «هاآرتص» به صراحت مدل ترکيه که از سوي رسانههاي غربي به عنوان الگوي الهامبخش در تحولات منطقه پمپاژ ميشد را اسلام اردوغاني و نزديک به اسلام آمريکايي برميشمارد و اعتراف ميکند ماهيت تحولات منطقه از اين نوع نيست، بلکه الگويي از جنس اسلامي است که خطري واقعي براي موجوديت اسرائيل دارد.
خب، کدام الگو تهديدکننده منافع رژيم نامشروعي چون رژيم صهيونيستي است؟ پاسخ روشن است و الگوي جمهوري اسلامي برگرفته از انقلاب اسلامي ايران اين قابليت و توان را دارد که به صورت مستقل سياستهاي آمريکايي و صهيونيستي را به چالش بکشد. در صحنه تحولات اخير منطقه مشاهده ميشود در حالي که آمريکا به صراحت اعلام ميکند بشار اسد رفتني است و دمشق سقوط ميکند اين اتفاق نميافتد.
از سوي ديگر اعتماد مرسي به آمريکاييها کار دست او ميدهد و در کودتايي خونين از قدرت برکنار ميشود. مرز اين دو اتفاق کجاست؟ چيزي جز عنصر «مقاومت» در برابر باجخواهيها و زيادهخواهيهاي قدرتهاي غربي است؟
بنابراين تحولات اخير منطقه به وضوح و آشکارا يک موضوع را ثابت کرد و آن شکست مدل اسلام آمريکايي- سلفي در منطقه است که بار ديگر الگوي جمهوري اسلامي را در کانون توجهات و تحليلها قرار داده است.
اين الگو در منطقه خاورميانه که به تعبير روزنامه انگليسي اينديپندنت، در آن «مذهب» و «سياست» گره خوردهاند جاي نفوذ و گسترش دارد و از همين روي است که به قول حکيمانه رهبر انقلاب؛ دشمنان از ايران اسلامي ميترسند نه ايران هستهاي.
حسام الدين برومند